برای اولین بار با پرواز قطر آمدم. تعویض پرواز در فرودگاه دوحه بود. توصیف این فرودگاه را پیشتر هم شنیده بودم. فرودگاهی که هم در کورس رقابت بین دیگر فرودگاههای بزرگ منطقه است، هم باید آماده جامجهانی پیش رو هم بشود. در این رقابت میان خطوط هوایی و فرودگاههای مرتبطشان در منطقه، قطر (هواپیمایی قطر) به طور مشخص در تلاش برای آمیختن چهرهای عربی-اسلامی با برندینگ خود است. مدلهای حاضر در تبلیغات لباسهای عربی بر تن دارند، نمایشگر مسیر در طول راه جهت قبله را هم نشان میدهد و حتا ویدیوی تبلیغاتی آغاز پرواز با آیهای از قرآن آغاز میشود.
فرودگاه دوحه بزرگ است و نو و استفادهنشده به نظر میرسد. اما از سوی دیگر انبوهی از کارکنانی که هیچکدام ظاهرن بومی نیستند، مدام در رفت و آمد و برقانداختن کف و شیشه و دیوارهاند. گاهی حس میکنی تعدادشان از مسافران بیشتر است.* میخواهم بروم دستشویی. جوانی به استقبال ایستاده و یکی از توالتهای انتهایی را نشان میدهد. پیش خودم فکر میکنم اینها که نزدیکترند حتمن به دلیلی نباید استفاده شوند. وقتی به سمت توالت میروم، با توجه و احترامی شایسته خانی مرفه مشایعتم میکند و سپس برای تکمیل حس معذببودنم وارد توالت میشود، کاسه توالت فرنگی را تمیز میکند، روی نشیمنگاه اسپری میزند و دستمالی میکشد و سپس چندین تکه دستمال توالت روی آن میگذارد و بیرون میآید و به نشانه این که همهچیز برای انجام فریضه بنده آماده است دعوتم میکند به داخل! تمام مدت با حیرت ایستادهام و ناظر. حتا وقتی به فکرم رسید جلویش را بگیرم، احساس کردم این کار ممکن است سرخوردهترش هم بکند. انگار که خان ازش راضی نباشد! بگذار کاری که ازش خواسته شده را انجام دهد!
اگر یک کار ژورنالیستی مفصل لازم بود تا شرایط غیرانسانی کارگرانی که در حال ساخت تاسیسات جامجهانی قطرند آشکار شود، اینجا در برابر چشمان همه و در روز روشن، نسخهای دیگر از بردهداری که حتمن قانونی» هم هست به کار گرفته شده تا مثلن فرودگاهی آبرومند و جذاب، مشتریهای بیشتر از جای جای دنیا به سوی خود بکشاند تا همه بر تواناییهای قطریها انگشت حیرت و تحسین بگزند!
جایی در انتهای فرودگاه وقت میگذرانیم. دیواره بلند شیشهای، منظرهای از هواپیماها، برج مراقبت و بیابان و دریا را روبروی ما قرار داده. نگاهم اما به کارگری است که دستمالی به دست، چنان درز شیشههای بزرگ آن دیوار عظیم را تمیز میکند که کمتر ایرانیای با این وسواس، موقع خانهتکانی، شیشههای آپارتمانش را.
بازگشت از دانمارک به خانه در خاورمیانه، طعم تلخی را با شیرینی دیدار خانواده و دوستان قاطی میکند. طعم تلخ بازگشت به جایی که زیبایی، جذابیت و ارزش در تجمل است و براق بودن، برابری انسانها جایی در میان ارزشهای اخلاقی و مذهبی ندارد و کرامت و شخصیت انسانها فدای تجملات و طمع و بلندپروازیهای شیوخ یا متمولین و قدرتمندان داخلی میشود.
*این را پیش از بازگشت نوشتم. هنگام بازگشت، فرودگاه احتمان به دلیل پایان تعطیلات ایستر به شدت شلوغ و مملو از جمعیت بود.
پینوشت: امروز روز جهانی کارگر است. در دانمارک، به عنوان یک کشور سوسیالیست این روز چنان مهم است که در بعضی محلهای کار تعطیل رسمی است و بزرگترین میتینگ ی هم با حضور همه نوع احزاب و گروهها در همین روز برگزار میشود. شاید یکی از رموز قرار گرفتن در بین راضیترین و شادترین مردم دنیا، همین اعتبار کارگران است. نه اعتباری شعاری و نمایشی، که واقعی و ملموس.
درباره این سایت